محمود ویسی

نهایت خواست و اراده‏ی انسان برای رسیدن به چیزی را همت گویند. و ارزش هر انسانی در گرو میزان همت و بزرگی هدفش در زندگی می‏باشد.
و ارزشمندی زندگی، تنها در تلاش هدفمند آن نهفته است و صرف تحرک و جنبندگی علامت زندگی و حیات نیست بلکه زندگی عبارت از اخذ، تبدیل و عطاء است.
اخذ آنچه را که مفید است و تبدیل آن به أحسن و نیکوتر و عطای آن به دیگران یعنی خودسازی و دیگرسازی، یعنی [ أصلح نفسک و ادع غیرک] ، مجد و بزرگوای‏ای از آن کسانی است که جدیت و تلاش می‏ورزند و پیشرفت و تکامل، از آنِ عاملین مخلص است نه افراد ناتوان و بدبین و برکت مقرون حرکت است و مرداب بودن، مُردن است.
جامعه‏ی انسانی پیوسته بر وجود همت‏های بلند به خود ‏بالیده و فضیلت مردانگی و فتوّت تنها از آنِ صاحبان همت‏های بلند بوده است. مدیریت و رهبری جامعه را همیشه صاحبان همت عالی برعهده داشته‏اند. کسانی که با رهبری و مدیریت مدیرانة خود به حیات طراوت و سرزندگی و زیبایی بخشیده‏اند.
مولوی جلال الدین بلخی مراحل تکامل شخصیت و کسب همت عالی و برجستگی شخصیتی را با الهام گرفتن از سه پدیده‏ی طبیعی به سه مرحله تقسیم می‏کند که هر کدام متمم و مکمل یکدیگرند.
مرحله اول: مرحله‏ی کوه صفتی است که از کوه استقرار، استحکام، استواری و استقامت را می‏آموزد اما رکود و عدم حرکت را از او نمی‏پذیرد.
در قدم اول از کوه صلابت، وقار، رازدانی، توانگری و کانون معادن مختلف بودن را فرامی‏گیرد اما در گام دوم چون کوه جنبندگی ندارد، یکپارچه سکون است و رکود و خمود وجود. پس عامل مؤثری در تحریک و به نشاط آوردن نیست اگرچه می‏توان از کوه هم مانند کوه سینا که در اثر قدوم همت بلند موسی جان گرفت عقل و شعور یافت و سخن گفت و در برابر تجلی خداوند متلاشی گردید. آیا انسان از کوه کمتر است؟ چرا که از سنگ و کوه آب می‏تراود و چشمه‏ای بیرون می‏آید اما در انسان دون همت نه چشمه‏ای هست و نه صفایی، نه نسیمی و نه طراوتی. راستی چرا انسان دچار قبض شخصیتی و درماندگی و افسردگی روحی و روانی می‏شود؟ چرا اینفدر خزان‏زده و منجمد و پژمرده و بی‏حال می‏گردد؟ زیرا اکثراً تن پرست و زمین وجودش را برف سرد و بی‏حالی و بی‏ذوقی چون کفن پوشانده است و همتش در فربه کردن تن به بهای لاغری روح خلاصه شده است.
اینجاست که برای شستشوی زنگار دل و جان و رسیدن به صفت و طراوت روحی، دل به دریا می‏زند و می‏گوید:

ما زدریائیم و دریا می‏رویم
ما زبالائیم و بالا می‏رویم

دریا نماد و سمبل شویندگی، بخشندگی، جوشندگی و پاکیزگی است.

بجوشید وبجوشید که ما بحر شعاریم
بجز عشق بجز مهر دگر کار نداریم

اما باز هم برای رسیدن به همت عالی باید از بحر هم فراتر رفت و به مقام خورشید رسید و سراج منیر شد.
چرا که خورشید هم استواری و عظمت کوه را در خود دارد و هم جوش و خروش و حیات بخشی دریا و اضافه بر آن سوزنده و بخشنده‏ی نور و گرماست.
پس کسب همت بالا در گرو برخوردار شدن از مظاهر کوه، دریا و خورشید است چرا که هر کدام نماد فضائل و ارزشهایی هستند که تنها با بدست آوردن آنها می‏توان بر قله‏ی همت بلند با افتخار ایستاد پس باید مانند کوه بود در استواری و مانند دریا بود در شویندگی و پاک‏کنندگی صفابخشی، و مانند خورشید بود در تابندگی و بخشندگی و درخشندگی تا نهایتاً صاحب همت عالی شد.
اینجاست که امیرالمؤمنین عمر(رض) در توجیه زیبا و تربیتی، ما را با همت بلند آشنا می‏سازد. روزی با جمعی از یاران در مجلسی هستند و از آنها پیرامون میزان مردانگی و آرزوهایشان می‏پرسد؛ یکی می‏گوید آرزویم این است که به اندازه کوه احد طلا می‏داشتم و در راه خدا انفاق می‏کردم. دوّمی می‏گوید: آرزو می‏کنم که در راه خدا جهاد کنم و شهید شوم. اما امیرالمؤمنین عمر(رض) می‏گوید: آرزوی من این است که این خانه مملو از مردانی امثال ابوعبیده، معاذ، خالد و... بود چرا که وجود چنین مردانی منشأ خیرات و برکات فراوان‏تری است. مردانی هستند که طلا بدست می‏آورند و آن را با جان خود در راه خدا تقدیم می‏دارند. ما قبل از هر چیز نیازمند نیروی انسانی کارآمد [مردانی با همت‌های بلند] هستیم تا بتوانیم دست به کاری زنیم که همه غصه‏ها سرآید.
پیامبر(ص) همیشه اصحابش را بر همت بلند و مردانه تربیت می‏نمود. آنان را بر مثبت‏اندیشی در زندگی، عزت ایمانی، رابطه درست و منطقی با انسانها و مقاومت در برابر بداندیشی و منفی بافی تعلیم می‏داد و به آنها آموخته بود که پیوسته از همّ و حزن و عجز و کسل به خدا پناه ببرند، چرا که آفاتی خطرناک برای تضعیف همتها می‏باشند.
اصحاب را یاد داد که شخصیت مولد داشته باشند، نه فقط مصرف‏کننده مولد ثروت و مولد قدرت.
نتیجه همت بلند، حیاتی شرافتمندانه و مرگی همراه با عزت است و اضافه بر الهامات مولوی از کوه و دریا و خورشید برای تقویت همت می‏توان به گفتار امام گیلانی تمسک جست که برای کسب همت عالی باید با صاحبان همت عالی مصاحبت نمود.
کونوا مع الهمم العالیة
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

منابع:
1ـ مثنوی معنوی، جلال‌الدین محمد بلخی
2ـ المنطلق، محمد احمد الراشد